بدون شک نظریه‌ی حقوق بشر با عنوان و فلسفه‌ و مضمون متداول امروزی آن، از فرهنگ غرب گرفته شده است؛ صرف نظر از این‌که با بسیاری از اصول و ارزش‌های دینی ما سازگاری دارد و به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آن الهام می‌گیرد. 

یقیناً حرکتی به نام حقوق بشر و بسیاری از شعارها و دستاوردهای جدید آن در نوع خود یک تحول مثبت در تاریخ بشریت بود. اما این حرکت وابسته به فرهنگ و تمدن غربی، به پایه‌های ثابت و اهداف کوتاه و روشن و نیز معیارهای منظم و جهت‌دار نیازمند است. این باعث می‌شود که در بسیاری از اوقات در مسیر حرکت خود نوسان داشته باشد و احیانا در جهت مخالف حرکت کند؛
به طوری که گاهی در خدمت انسان و گاهی بر ضد انسان و فطرت و مسؤولیت او عمل کند. گاهی در خدمت ملت‌ها و گاه بر ضد ملت‌ها و انتخاب‌ها و ارزش‌های آنان حرکت کند.

به نظرم مهم‌ترین نقاط ضعف این حرکت و فرهنگ حقوق بشر آن است که بر حقوق انسان تمرکز کرده است و اصل این حقوق و هدف از آن را که انسان باشد به فراموشی سپرده است. مانند کسی که به میوه‌ی درخت و زیبایی آن توجه می‌کند و از آبیاری و حرس کردن آن غافل است. در حقیقت این تنها مثالی برای تبیین ارزش‌های وارونه در فرهنگ و تمدن غربی است همان گونه که خدای متعال می‌فرماید: «أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» ﴿ملک: ٢٢﴾ پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى‌پيمايد هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى‌رود؟....

تمرکز بر حقوق بشر در کنار غفلت از وجود انسان و تباه کردن جوهر انسانیت، مانند آن است که بر حقوق انسان تمرکز کنیم بدون این‌که به همان نسبت به واجبات انسان تأکید داشته باشیم. امروزه به جایی رسیده‌ایم که در برابر انسان حق‌محور قرار گرفته‌ایم نه حقوق انسان. یعنی بعد فردی حقوق انسان را بیش از بعد اجتماعی آن فربه کرده‌ایم و ارزش‌ها وارونه ساخته‌ایم.

انسانیت انسان در درجه‌ی نخست

وضعیت طبیعی و متعادل آن است که انسان – از جهت آن که انسان است – بیش از حقوقش مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا این حقوق به انسان اضافه شده است و برای آن که انسان است سزاوار این حقوق است نه به جهت این که یکی از موجودات و مخلوقات است. در غیر این صورت می‌بایست با همان منطق و در همان درجه از حقوق حیوان و آبزیان و گیاهان و جمادات هم سخن بگوییم.

اگر قبل از حقوق انسان به انسان توجه کنیم به ما اجازه می‌دهد اولا علت امتیاز انسان بر سایر موجودات را دقیقا مشخص کنیم و ثانیا از علت این امتیاز پاسداری کنیم و آن را بهبود بخشیم و ثالثا حقوق انسان را به سمتی سوق دهیم که با این امتیاز سازگاری دارد تا همانند کسی نباشیم که با تمرکز بر سود، اصل مال را از دست بدهد؛ ما باید سود را عامل رشد و تقویت مال قرار دهیم.  

چرا انسان شایسته‌ی بهرمندی از این حقوق شده است؟ چرا برای رسیدن به این حقوق این همه تلاش می‌شود؟

بدون شک انسان خصوصیات و امتیازاتی دارد وگر نه اگر به اصل برابری بین مخلوقات بازگردیم می‌بایست می‌گفتیم حقوق انسان دیگر کافی است این انسان در طول تاریخ چندین برابر سایر مخلوقات حقوق دریافت کرده است. اکنون در عصر برابری و برادری و گذشت و هم‌زیستی بیاییم به حقوق سایر موجودات که در معرض بدترین نوع سوءاستفاده و حق‌کشی از سوی همین انسان قرار گرفته‌اند بپردازیم.

حال که بر برتری انسان بر سایر مخلوقات اتفاق نظر داریم این فرضیه را کنار می‌گذاریم چون همه بر این باوریم که انسان حقوقی دارد که سایر موجودات ندارند و از جمله حقوقش آن است که سایر موجودات را در راستای مصلحت خود به کار می‌گیرد و خدای متعال می‌فرماید: وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿جاثیه: ١٣﴾

و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى است.

 وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا ﴿إسراء: ٧٠﴾ 

و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم، و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريده‌هاى خود برترى آشكار داديم.

بار دیگر باز می‌گردیم و به موضوع بحث می‌پردازیم؛ یعنی موضوعی که در حرکت و فرهنگ حقوق بشر مورد غفلت قرار گرفته است و آن هم عبارت است از انسانیت انسان و سبب امتیاز و برتری این انسان. 

در داستان آفرینش آدم به صراحت به اسباب برتری و تکریم نوع بشر اشاره شده است؛ در قرآن می‌خوانیم:   

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً  [بقره: ٣٠] و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا [بقره: ٣١]

و [خدا] همه [معانى‌] نامها را به آدم آموخت.

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ [علق: ٥]

آنچه را كه انسان نمى‌دانست [بتدريج به او] آموخت.

الرَّحْمَـنُ [١] عَلَّمَ الْقُرْآنَ [٢] خَلَقَ الْإِنسَانَ [٣]عَلَّمَهُ الْبَيَانَ [الرحمن: ١-٤]

[خداى‌] رحمان، قرآن را ياد داد. انسان را آفريد، به او بيان آموخت.

 وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ [*] فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ [حجر: ٢٩-٢٨]

و [ياد كن‌] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من بشرى را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، خواهم آفريد.

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.

 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ [تین: 4]

[كه‌] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.

خداوند این انسان را جانشین خود در زمین قرار داده است و این مقام و جایگاه به هیچ یک از موجودات دیگر داده نشده است. خدای متعال تمام اسماء را به او آموخت و این اسماء درهای علم و دانش هستند؛ به او چیزهایی آموخت که از پیش نمی‌دانست. به او بیان یاد داد و بیان تنها نطق و سخن گفتن نیست بلکه پیش از آن یعنی اندیشه و ساماندهی افکار و سپس به زبان آوردن آن. 

خدای متعال این انسان را در بهترین ساختار و کامل‌ترین شکل آفرید. 

مهم‌تر از همه‌ی اینها و راز همه‌ی اینها آن است که خداوند از روح خود در آن دمید و این امتیاز در حقیقت نوعی تشریف و تکریم است که از عقل از درک آن عاجز است به همین خاطر در آیه‌ی دیگری آمده است: 

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا [إسرا: ٨٥]

و در باره روح از تو مى‌پرسند، بگو: روح از [سنخ‌] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.

هیچ مخلوق دیگری سراغ نداریم که خداوند از روح خود در آن دمیده باشد و این امتیاز را به آن بخشیده باشد. 

به دنبال این امتیاز نخستین حق از حقوق انسان قرار دارد و آن هم زمانی است که خداوند به فرشتگان فرمان می‌دهد تا در برابر او سجده کنند. علت حقیقی دستور به سجده برای آدم، آفرینش انسان بر هیأت و شکل خاص و مترقی و سپس افتخار دمیده شدن روح خدا در کالبد او بود و این در آیات قرآنی به وضوح دیده می‌شود: 

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ [حجر: ٢٩-٢٨]

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.

این سجود برای این صفت انسان بود نه آن گونه که ابلیس تصور کرد: 

"قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا" [إسراء: ٦١] 

گفت: آيا براى كسى كه از گل آفريدى سجده كنم؟

قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ [حجر: ٣٣]

گفت: من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، آفريده‌اى، سجده كنم.

او تصور کرد که سجود برای یک موجود خاکی است نه بیشتر. 

دمیده شدن روح خدا در کالبد انسان باعث سرافرازی و برتری او و مایه‌ی شایستگی و افتخار او بود؛ قاضی ابوبکر بن عربی در تفسیر آیه‌ی "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ" [تین: ٤] می‌نویسد:

خداوند مخلوقی بهتر از انسان ندارد خداوند او را زنده، توانا، بااراده، متکلم، شنوا، بینا، مدیر و حکیم آفرید و اینها از صفات خداوند هستند. 

این صفات ربانی که بخشی از آن به انسان داده شده است و او قادر به رشد و توسعه‌ی آن است، گنج و سرمایه‌ی گران‌قیمتی است که به خاطر برتری‌اش بر سایر مخلوقات دریافت کرده است. این مسأله حقوق بشر نام دارد. 

انسان در بین بعد دینی و خاکی

بدون شک انسان واقعی، ممتاز و بزرگ، کسی است که دیانت‌ها از او سخن می‌گویند و رسالت‌های آسمانی به خاطر او نازل شده است. خداوند او را محور هستی و سرور جهان قرار داده است و خاطرنشان کرده است که این انسان از روح خدا کمک می‌گیرد و جانشین خداوند است. به همین خاطر باید مؤمن، مرتبط با خدا و عابد باقی بماند در غیر این صورت وجودش تباه می‌شود. این بُعد دینی انسان است. 

حرکت حقوق بشر و مرجعیت فکری که امروز مطرح است تقریبا به ابعاد روحی و ربانی و دینی انسان نمی‌پردازد حتی به انسان به عنوان موجودی که صاحب حق است نگاه نمی‌کند. باور ندارد که حقوق انسان چیزی غیر از خواسته‌ها و گرایش‌ها و آرمان‌هایی است که نیازهای مادی و جسمی او را برآورده می‌کند و مسایل سیاسی و قانونی‌اش را پاسخ می‌دهد. 

هنگامی که این انسان از اصالت روحی و دینی خالی شود و ثوابت و مقدساتی برای او تصور نشود، حقوق او نیز تحت تأثیر تحولات پیاپی و نامحدود جامعه قرار خواهد گرفت. مهم آن است که به گرایش‌های مادی و زمینی انسان پاسخ داده شود. 

پیشتر گفتم: ابلیس تنها بعد خاکی و زمینی انسان را دید با این که پروردگار متعال در خطاب خود به صراحت اعلام کرد که از روح خود در آن او دمیده است. اصرار بر نادیده گرفتن بعد روحی انسان نخستین توجیه ایدئولوژیکی گمراهی است که تاریخ به خاطر دارد. صفات و اصطلاحاتی که به نظریه‌ی مادی انسان و تفسیر مادی او اضافه شده است مانند نوگرایی، عقلانیت، علم و واقع‌گرایی چیزی جز تزیین و تجدید نظریه‌ی ابلیس نیست؛ این نظریه به انسان به عنوان یک موجود خاکی ساخته شده از «گِلى سياه و بدبو» نگاه می‌کند.  

متأسفانه حقوق بشر امروزه به این نظریه گرایش دارد و به این فلسفه محکم چنگ زده است؛ نیازها و حقوق دینی و روحی و اخلاقی انسان غایب و در حاشیه قرار دارند و حقوق جسمی غالب هستند. من در درجه‌ی نخست به تحولات جاری می‌پردازم و سپس به مفهوم حقوق بشر و کاربرد این حقوق می‌پردازم. ادبیات و اعلامیه‌های اولیه‌ی حقوقی در این زمان تنها به دغدغه‌های مادی و حقوق جسمی انسان محدود است و تنها اشاره‌های مبهم و گذرا به برخی از حقوق معنوی دارند. 

اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر که در دهم دسامبر ١٩٤٨در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تدوین شد، کارایی و توازن بیشتری نسبت به موارد مشابه گذشته داشت و به تفصیل از حقوقی چون آزادی، برابری، زندگی، تندرستی، محاکمه‌ی عادلانه و علنی، اقامت، جابجایی، پناهنگی و فرار از ظلم، مالکیت، پذیرش مسؤولیت‌های عمومی، شغل، پاداش عادلانه، حق آسایش و بهرمندی از اوقات فراغت، بهداشت، رفاه، خدمات اجتماعی، منع شکنجه، بازداشت خودسرانه، تبعید، رفتار وحشیانه سخن گفته است. اینها همه زیبا هستند و اشکالی بر آن وارد نیست؛ اما حقوق و مسائلی که به انسان و جوهر انسانیت و ابعاد روحی انسان می‌پردازد و او را به مقام انسانیت می‌رساند و ارتقاء و پیشرفت می‌دهد همچنان غایب هستند. با حسن ظن زیاد می‌توانیم بگوییم: این حقوق حاشیه‌ای و مبهم هستند و به صورت گذرا به واژگانی چون عقل و وجدان و کرامت و شرف و آبرو و حمایت خانواده پرداخته است اما اکثر آنها در قالب یک ماده‌ی مستقل نیامده است حتی جمله‌ی مستقلی هم به آن اختصاص نیافته است و به همین خاطر گفتم در حد واژگان است. 

ماده‌ی نخست وقتی می‌گوید مردم آزاد متولد می‌شوند و در کرامت و حقوق یکسان هستند می‌افزاید: از عقل و وجدان برخوردار هستند. اما هیچ چیزی نمی‌یابیم که این عقل و وجدان را حفظ کند یا خواستار حفظ آن باشد یا تضعیف و تخریب آن را محکوم کند.

 ماده‌ی دوازدهم می‌گوید: دخالت خودسرانه در زندگی شخصی، مسکن و مراسلات مردم ممنوع است؛ آبرو و حیثیت هیچ کس نباید مورد حمله قرار گیرد. هر کس حق دارد در این موارد از حمایت قانون برخوردار باشد. 

این مهم است که شرف و آبروی انسان بر اساس قانون محفوظ بماند اما چیزی که پیش آن شایسته‌ی حمایت و توجه است وجود این شرف و بقای حقیقی آن است نه مجرد ادعای شرف و توسل به قانون برای حمایت از این ادعا. افزون بر این چکار کنیم که شرف و آبرو در میان مردم معتبر باشد؟ گاهی کسانی پیدا می‌شوند که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند شرف و آبرو است یا اصلاً چیزی حقیقی یا مصحلتی حقیقی به نام شرف و آبرو وجود دارد؟ به ویژه وقتی که موضوع درهم و دینار و زندان و شکنجه مطرح نباشد.

شاید مهم‌ترین چیزی که در اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر به انسان و انسانیت او خدمت می‌کند این جمله باشد که در بخش دوم ماده‌ی 26 آمده است: «تربیت باید شخصیت او را به طور کامل پرورش دهد.» اما متأسفانه این پرورشِ کامل مبهم است و احتمالات زیادی را در خود جمع می‌کند. در حالی که تبیین آن دو سه کلمه بیشتر نیاز ندارد که اگر افزوده می‌شد این جمله با وجود ابهام آن اضافه‌ای نوعی به فرهنگ و کنوانسیون حقوق بشر بود. 

اما مشکل بزرگ‌تر و مهم‌تر مربوط به ادبیات و کنوانسیون‌های حقوقی کلاسیک نیست؛ بلکه همان طور که اشاره کردم در شیوه‌ها و تحولاتی است که به نام حقوق بشر صورت می‌گیرد اگر چه این تحولات ادامه‌ی طبیعی مواد آن اعلامیه است. به نام حقوق بشر اعمالی چون حق هم‌جنسگرایی، ازدواج هم جنس‌بازان، مشروعیت خانواده‌ای که از آن شکل می‌گیرد، حق سقط جنین اگر چه در ماه نهم و بدون ضرورت خاصی باشد و حق تغییر جنس از زن به مرد و بالعکس تبلیغ می‌شود. از چند ماه پیش مصر را تحت فشار قرار داده‌اند که چرا هم‌جنس‌گرایان را محاکمه می‌کند. حتی شصت سازمان همجنس‌گرا در جهان شعار همبستکی تحت عنوان «همجنس‌گرایان جهان متّحد شوید» سردادند و مجموعه‌ای از اعضای کنگره‌ی آمریکا نامه‌ای اعتراضی به رئیس جمهور مصر نوشتند و خواستار لغو کمک‌های آمریکایی به مصر شدند. همه‌ی این کارها با نام حقوق بشر انجام می‌گیرد. 

با نام حقوق بشر از اصطلاح آزادی عقیده دفاع می‌کنند اگر چه در قالب شیطان‌پرستی یا جادوگری و خودکشی جمعی باشد. با نام حقوق بشر بر آموزش فرهنگ جنس مخالف به کودکان و حق عمل جنسی کودکان پافشاری می‌کنند. در صدد هستند تا فرهنگ جنسی را یکی از مواد درسی اجباری قرار دهند و بعد تلاش می‌کنند تا این ماده‌ی درسی قابلیت اجرایی پیدا کند و به صورت ماده‌ی نظری صرف باقی نماند و نامفهوم نباشد.  

با نام حقوق بشر روابط طبیعی و فطری زن و مرد نابود می‌شود و به رابطه‌ی رقابت و دشمنی مبدل می‌شود در حالی که این روابط در طول زمان و در میان همه‌ی امت‌ها بر اساس محبت و احترام و تکامل بوده است. 

با نام حقوق بشر اختلافات و امتیازات فطری زن و مرد را لغو می‌کنند تا برابری اجباری را تحمیل کنند. با نام این برابری زن به ابتذال و خواری کشیده می‌شود به طوری که در تاریخ بشریت سابقه نداشته است. زن به کالایی تبدیل و برای بازاریابی و تبلیغات به کار گرفته می‌شود. زن برای شهوت حرام و رقابت بین کانال‌های تلوزیونی و جلب بیننده و نمایش مد لباس یا نمایش اندام‌های بدن به جای لباس به کار گرفته می‌شود. 

وقتی انسان از بعد روحی خود خالی شود و تنها در بعد خاکی و مادی باقی بماند؛ زمانی که حقوق انسان بر این اساس تعریف شود و به این سمت حرکت کند در آن صورت حقوق انسان عبارت است از نسخه‌ی پیشرفته‌ و پیراسته از حقوق حیوان.  

آزادی جسمی، نیازهای بدنی، مراقبت بهداشتی، رفاه اجتماعی، منع بازداشت و شکنجه، تضمین آسایش و اشتغال در حد توان، حمایت از ضعیف در برابر قوی، جلوگیری از ستم به ضعیفان و امثال آن بدون شک حقوق محسوب می‌شوند و ضرورت دارند اما اکتفا به این موارد تفاوت چندانی با حقوق حیوانات که اسلام آن را با نصوص و قواعدی تضمین کرده است ندارد. اینها حقوقی است که عزالدین بن عبد السلام آن را در دو نصی که ذکر خواهم کرد آورده است. ابن عبد السلام می‌گوید: بخش سوم حقوق حیوانات بر انسان: انسان باید خوراک مناسب به حیوان بدهد اگر چه بیمار یا زمین‌گیر باشد و سودی نبخشد؛ نباید باری فراتر از توان بر حیوان بار کند و نباید آن را با حیوان هم‌جنس یا غیر هم‌جنسی که آزارش می‌دهد و شاخ می‌زند و زخمی می‌کند در یک جا جمع کند. باید به حیوان را به نحو احسن ذبح کند؛ تا جان نداده است پوستش را ندرد و استخوانش را نشکند. در جلوی چشمش بچه‌هایش را ذبح نکند بلکه به تنهایی ذبح کند. طویله و کاهدانش مرتب باشد. در زمان جفت‌گیری باید نر و ماده را در یکجا جمع کند. نباید با پرتاب سنگ یا چوب حیوان را شکار کند و نباید چیزی به سویش پرتاب کند که استخوانش را بشکند یا گوشتش را بدرد. 

در فصل مهربانی با چهارپایان خانگی می‌نویسد: باید در حد نیاز به حیوان علف بدهد و در راه با آن به نرمی رفتار کند و بار اضافی بر پشت آن نبندد. شیر حیوان را نباید زیادی بدوشد مگر بخش اضافی آن. باید بیماری حیوان را مداوا کند و اگر از کسی که فراتر از توان حیوان از آن بار می‌کشد بخواهد که آسان بگیرد و اگر نپذیرد بر اساس قاعده‌ی «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ» مانع کارش شود؛ اگر در ایام خرمی سفر کرد اجازه دهد شترش از علف‌‌های زمین بخورد و اگر در خشکسالی سفر کند باید در رفتن شتاب کند تا زوتر به علف برسد. نیکی به حیوان باعث مغفرت زیرا شخصی به خاطر آب دادن به سگی مورد بخشایش قرار گرفت. 

دوم تزکیه‌ی انسان

اگر انسانیت انسان و خصایص و امتیازاتی که دارد نخستین چیزی است که باید از آن محافظت شود و سرآغازی برای سایر متعلقات انسان است، تزکیه‌ی انسان باید هدف دوم و مشخص حرکت حقوق بشر و هر فعالیتی که هدف آن انسان است قرار گیرد. تزکیه مقصد والایی است که خداوند برای بندگانش در دنیا مقرر کرده است؛ مقصد اصلی بعثت انبیاء و خلاصه‌ی شریعت‌ها است. تزکیه آنگونه که مورد اتفاق علمای لغت و تفسیر است دو معنا دارد یا شامل دو جنبه است: پاکسازی و رشد. تزکیه در امور معنوی یعنی پاکسازی از گناه و زشتی و آفات (صفات منفی) و رشد نیکی‌ها و فضایل و عناصر خیر (صفات مثبت).

شیخ محمد طاهر بن عاشوی می‌گوید: تزکیه پاکسازی نفس است؛ مشتق از زکات به معنی رشد است. زیرا در اصل آفرینش انسان‌ها، کمالات و طهاراتی وجود دارد که در معرض زشتی‌های ناشی از گمراهی قرار می‌گیرد. پس پاکسازی نفس و رشد و توسعه‌ی آن بر خیری که در آن نهفته است می‌افزاید. خدای متعال می‌فرماید: 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿٤﴾ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ﴿٥﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦﴾ [تین:٤-٦] 

براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پست‌ترين [مراتب‌] پستى بازگردانيديم؛ مگر كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‌اند، كه پاداشى بى‌منّت خواهند داشت.

در حدیث شریف نیز آمده است: من برای کامل کردن فضایل اخلاق برانگیخته شده‌ام. در ارشاد به سوی اصلاح و کمال، خیر و برکتی که در فطرت انسان نهفته شده است شکوفا می‌شود. 

شیخ سعید حوّي می‌گوید: زکات نفس پاکسازی آن از آفت و بیماری و رساندن به مقامات بالا و آراستن به اسماء و صفات زیبا است. تزکیه نهایت پاکسازی و آراستگی است. اگر دین به بدن و بهداشت و تغذیه و تزکیه توجه کامل دارد، بدون شک توجه بیشتر آن به پاکسازی نفس و اصلاح درون است زیرا که اصلاح نفس باعث ارتقا و بی‌همتایی انسان است.

شاعر می‌گوید: أقبل علی النفس واستکمل فضائلها   فأنت بالنفس لا بالجسم إنسان

به نفس خود بپرداز و فضایلش را کامل کن که تو با نفس، انسان هستی نه با جسم.

قرآن کریم در بسیاری از آیات خود به این نکته تصریح کرده است که مقصد از بعثت انبیا به ویژه بعثت رسول گرامی اسلام تزکیه و پاکسازی انسان و ارتقای معنوی اوست:  

"هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ" [جمعه: ٢] اوست آن كس كه در ميان بى‌سوادان فرستاده‌اى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان‌] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

این آیه به صراحت بیان می‌کند که رسول خدا برای تزکیه پاکسازی مردم برانگیخته شده است؛ اگر تلاوت قرآن و آموزش معانی و احکام و حکمت‌‌های قرآنی، وسایل و ضروریات تزکیه هستند پس نتیجه این می‌شود که تزکیه هدف نهایی رسالت‌های آسمانی در این جهان است. 

جالب توجه این است که این مفهوم سه بار در قرآن تکرار شده است: 

در سوره‌ی بقره از زبان ابراهیم و اسماعیل می‌فرماید: 

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿بقره: ١٢٩﴾

پروردگارا، در ميان آنان، فرستاده‌اى از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه‌شان كند، زيرا كه تو خود، شكست‌ناپذير حكيمى.»

همچنین: 

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴿بقره: ١٥١﴾

همان طور كه در ميان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه كرديم، [كه‌] آيات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاك مى‌گرداند، و به شما كتاب و حكمت مى‌آموزد، و آنچه را نمى‌دانستيد به شما ياد مى‌دهد.

در سوره‌ی آل عمران هم می‌خوانیم:

 قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿آل عمران: ١٦٤﴾

به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه‌] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

در قرآن کریم نصوص دیگری هم آمده است که بیان می‌کند تزکیه‌‌ی انسان باید هدف اصلی و مقصد نهایی هر نوع فعالیت بشری باشد. معیاری باشد که میزان موفقیت و رستگاری وی را مشخص می‌کند: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا [شمس: ١-١٠]

سوگند به خورشيد و تابندگى‌اش، سوگند به مه چون پى [خورشيد] رود. سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند، سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد، سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت، سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد، سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد؛ سپس پليدكارى و پرهيزگارى‌اش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلوده‌اش ساخت، قطعاً درباخت.

اگر صفات نیکو و حسنه در وجود انسان اصالت بیشتری دارد پس وجود برخی از کاستی‌ها و نقص‌ها در انسان و توانایی او در اصلاح صفات زشت امور ملموسی هستند که در نصوص وحی هم به آن اشاره شده است: آیه‌ی «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» نشان می‌دهد که انسان قابلیت وصف به صفات نیکو و نیز صفات بد و رشد و شکوفایی هر دو را دارد.

در عالم نفس – مانند عالم جسم – خدای تعالی درد و درمان را آفریده است؛ پس هر دردی درمانی دارد و عیبی شفایی. خدای متعال می‌‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ﴿١٩﴾ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ﴿٢٠﴾وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿٢١﴾ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ﴿٢٢﴾ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿٢٣﴾ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ﴿٢٤﴾لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿٢٥﴾ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿٢٦﴾وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ﴿٢٧﴾ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ ﴿معارج: ١٩-٢٨﴾

به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‌تاب‌] خلق شده است. چون صدمه‌اى به او رسد عجز و لابه كند. و چون خيرى به او رسد بخل ورزد. غير از نمازگزاران: همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مى‌كنند. و همانان كه در اموالشان حقى معلوم است، براى سائل و محروم. و كسانى كه روز جزا را باور دارند. و آنان كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند. چرا كه از عذاب پروردگارشان ايمن نمى‌توانند بود.

انسان توانایی طغیان و سرکشی دارد و شفای آن در شناخت پروردگار و ترس از حساب روز قیامت است: 

كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى ﴿٦﴾ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿٧﴾إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ﴿علق: ٦-٨﴾ 

حقاً كه انسان سركشى مى‌كند، همين كه خود را بى‌نياز پندارد. در حقيقت، بازگشت به سوى پروردگار توست.

در همه‌ی ادیان ثابت است که مهم‌ترین تزکیه‌ای که انسان به دست می‌آورد و با آن ارتقاء می‌یابد اعمال و عباداتی است که خدای متعال تشریع کرده است مانند ذکر، تفکر، نماز، روزه، حج، زکات و سایر انواع انفاق‌ها.

مهم‌ترین خصائص انسان متدین بودن و عابد بودن اختیاری اوست؛ فرشتگان خدا را به صورت فطری خالص عبادت می‌کنند و در این راستا اختیاری ندارند و مخالفت و تأخیر نمی‌کنند. سایر موجودات هم در حرکات و سکنات و مرگ و زندگی و رشد و شکوفایی و دیگر مسائل خود تابع سنت‌ها و قوانین الهی هستند. انسان در تسلیم خودکار یا در بندگی اضطراری با سایر موجودات مشترک است اما در نوع دیگری از بندگی که با اراده و اختیار خود انجام می‌دهد یعنی بندگی از روی دیانت و عبودیت با آنها متفاوت است. با این نوع بندگی است که تزکیه می‌شود و مقام و منزلت خود را از سایر موجودات بالاتر می‌برد. به همین خاطر این صفت مقصد کلی و اساسی انسان از مقاصد شریعت است. امام شاطبی در این باره می‌گوید: «مقصد شرعی از وضع شریعت آن است که مکلف را از خواهش‌های نفسانی خالی کند تا از روی اختیار بنده‌ی خدا باشد همان گونه از روی اجبار این وظیفه را انجام می‌دهد.»

اگر آیین انبیاء برای حفاظت تمام حقوق انسان بوده است و مردم چیزی به نام حقوق و تکالیف را از رفتار انبیاء دیده‌اند، جنبش حقوق بشر موجودیت و مشروعیت و مهم‌ترین اصول خود شرائع و اصول و ارزش‌های خود را از آیین و اصول و ارزش‌هایی گرفته است که انبیاء بذر آن را در تاریخ و فرهنگ بشریت کاشته‌اند. همه‌ی این آیین‌ها و رسالات آسمانی با موضوع عبادت خدا به عنوان ضامن و حامی اصلی‌ترین خصوصیات انسان آغاز می‌شود؛ چیزی که مشروعیت حقوق بشر هم بر آن استوار است افزون بر این که عبادت در رشد و ترقی انسان بی‌نظیر است. به همین ترتیب هر پیامبری که آمده است به قومش گفته است: «یا قوم اعبدوا الله» به این ترتیب دیانت و عبادت انسان صفت بارز او بوده است؛ با این رفتار است که می‌توانیم انسان را موجودی زنده و متدین بشناسیم. به قول دکتر طه عبدالرحمن «هویت انسانی در حقیقت یک هویت دینی است.» 

عبادت چنان که معلوم است شامل روح، عقل، نفس، عاطفه، بدن، حواس، مال، وقت، فکر و علمش می‌شود. به این معنا که عبادت انسان را در تمام ابعاد تزکیه می‌کند اما تزکیه‌ی نفس اولویت اول آموزه‌ها و تکالیف دینی است چون نفس مجموعه‌ای از آفات و خواهش‌ها و شهوات را در خود دارد: 

«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» [یوسف: ٥٣] نفس قطعاً به بدى امر مى‌كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند. 

از جمله آفات نفس که عبادت برای معالجه و پاکسازی انسان از آن تشریع شده است می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد: آفت مال‌ دوستی و حرص بر دنیا که بیشتر درگیری و دشمنی مردم به خاطر آن است و باعث می‌شود انسان بسیاری از اصول و ارزش‌های خود را پایمال کند؛ دچار خودخواهی شود و توازن و آرامش خود را از دست ‌دهد. به همین خاطر آموزه‌ها و تکالیف اسلامی سرشار از رهنمودها و راهکارهایی است که در درمان این بیماری به انسان کمک می‌کند. نصوص متعلق به این موضوع فراوان و متنوع هستند به ویژه رهنمودهای ارزشی و نظری؛ در کنار آن برخی از نصوص کاربردی و عملی هم وجود دارد که به طور صریح به تزکیه و خودسازی انسان در این حوزه تأکید می‌کند. 

بدیهی است که یکی از ارکان پنچ‌گانه‌ی اسلام فریضه‌ی زکات است و نقش این فریضه در خودسازی و ارتقای معنوی انسان کاملاً آشکار است. این کلمه از زکات یعنی پاکسازی و رشد و نمو گرفته است که در درجه‌ی اول متوجه نفس انسان است. آیه‌ی کریمه‌ای که به اخذ زکات از ثروتمندان امر می‌کند، همین یک علت از میان سایر علت‌ها و حکمت‌های زکات اشاره می‌کند: 

"خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ" [توبه: ١٠٣]  

از اموال آنان صدقه‌اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه‌شان سازى، و برايشان دعا كن، زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است، و خدا شنواى داناست.

 

نگفته است از آنان زکات بگیر تا اموال آنان را پاک سازی؛ بلکه نفس آنان را پاک سازی. پس کسی که مالش را پاک می‌کند در حقیقت نفس خود را پاک کرده است. علامه کاسانی در بدایع خود می‌نویسد: «زکات نفس انسان را پاک می‌کند و اخلاقش را زیبا می‌سازد و بخشش و کرم را در وجود او می‌آراید و باعث می‌شود بخل و خساست را کنار بگذارد. زیرا انسان‌ها فطرتا در مال بخیل هستند بنابراین به بخشش عادت می‌کند و برای ادای امانت و دادن حق به مستحقان تلاش و تمرین می‌کند.» آیه‌ی کریمه همه‌ی این نیکی‌ها را شامل می‌شود: از اموال آنان صدقه‌اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه‌شان سازى، و برايشان دعا كن، زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است، و خدا شنواى داناست.

خدای متعال به ثروتمندان نعمت داده است و آنان را با انواع نعمت و اموالی که افزون بر نیازهای اصلی‌شان است بر دیگران برتری داده است؛ از خوشی‌های زندگی لذت می‌برند و سود می‌جویند. شکر نعمت عقلا و شرعا واجب است و ادای زکات به فقرا نوعی شکر نعمت است. تزکیه و خودسازی زکات تنها با نیست بلکه در همه نوع انفاق شرعی به دست می‌آید. خدای متعال فرموده است:

 "فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى﴿٥﴾ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ﴿٦﴾ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ﴿٧﴾ وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى ﴿٨﴾ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى ﴿٩﴾ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى﴿١٠﴾ وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى ﴿١١﴾ إِنَّ عَلَيْنَا لَلْـهُدَى﴿١٢﴾ وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى ﴿١٣﴾ فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى﴿١٤﴾لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى ﴿١٥﴾ الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿١٦﴾ وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى ﴿١٧﴾ الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى" ﴿لیل: 5-١٨﴾ 

اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت،و [پاداش‌] نيكوتر را تصديق كرد،بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت. و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى‌نياز ديد،و [پاداش‌] نيكوتر را به دروغ گرفت،بزودى راه دشوارى به او خواهيم نمود. و چون هلاك شد، [ديگر] مال او به كارش نمى‌آيد. همانا هدايت بر ماست. و در حقيقت، دنيا و آخرت از آن ماست. پس شما را به آتشى كه زبانه مى‌كشد هشدار دادم. جز نگون‌بخت‌تر[ين مردم‌] در آن درنيايد: همان كه تكذيب كرد و رخ برتافت. و پاك‌رفتارتر[ين مردم‌] از آن دور داشته خواهد شد: همان كه مال خود را مى‌دهد [براى آنكه‌] پاك شود،

«لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» ﴿آل عمران: ٩٢﴾ 

هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.

تنها عبادات باعث تزکیه و ارتقای روحی انسان نیستند بلکه هر چیزی که در اسلام آمده است برای رسیدن به همین هدف و مقصد است. معاملات و روابط اجتماعی هم همین کارکرد را دارند. اگر نگاهی گذرا به کتاب‌های سنت نبوی داشته باشیم می‌بینیم که باب اخلاق و آداب و فضایل و روابط انسانی بسیار غنی است و همه‌ی ابعاد نفس بشری را شامل می‌شود؛ تمام فضائل و مکارمی که انسان نیاز دارد و آفات و زشتی‌هایی که باید از آن دوری کند در آن جای دارد. 

برخی از مردم گمان می‌کنند بشریت امروز که به پیشرفت‌هایی در زمینه‌ی قانون و حقوق رسیده است و در بسیاری از کشورها قانون و عدالت حاکم شده است از آموزه‌های دینی بی‌نیاز است و کاملاً به مقصد خود رسیده است. شکی ندارم که نوعی از پیشرفت قانونی و حقوقی به دست آمده است و این شایان تقدیر است اما پیشرفت در زمینه‌ی قانون و حقوق و تنظیمات قانونی برخی از اصول و حقوق پیشرفت ظاهری و اجباری است که محکوم به توازن قوا و نظارت و کنترل است بدون این که تزکیه و خودسازی صورت گرفته باشد و تأثیر واقعی در درون و وجدان آدمی نهاده باشد. چه بسیارند مدعیان و حامیان حقوق بشر که اصول و شعارهای خود را انکار و به آن پشت می‌کنند و دروغی و سطحی بودن فرهنگ حقوقی خود را نشان می‌دهند. به وحشیانی تبدیل شده‌اند که برای انسان هیچ حقی و کرامتی قائل نمی‌شوند و هیچ حدودی را رعایت نمی‌کنند. این حالت نیاز به تزکیه‌ و خودسازی حقیقی دارد و از سوی دیگر کنوانسیون‌ها و مشوق‌های قانونی و اقدامات اجباری در زمانی که تزکیه سود نبخشد یا در حالتی کافی نباشد به تزکیه و خودسازی کمک می‌کند. نابسامانی انسانیت انسان در نبود تزکیه است؛ تلاش‌های کلان و انبوهی که در راستای حقوق بشر انجام شده است و بیانیه‌ها، اعلامیه‌ها، کنوانسیون‌ها، توافقنامه‌ها و قوانینی تدوین شده است هر گاه ضرورت اقتضاء کند زیر پا گذاشته می‌شود یا بر اساس نیازی که دارند بازتدوین می‌شود.

نظریه‌ی عدالت و حق در عدالت بیشترین موضوعی است که جنبش حقوق بشر به آن پرداخته است و این حق بخش بزرگی از ادبیات و کنوانسیون‌ها و قوانین حقوقی را اشغال کرده است و با این حال حق عدالت و قوانین عدالت همچنان در اختیار قدرتمندان و اصحاب نفوذ است که هر وقت بخواهند اجرا می‌کنند و به هر کس که بخواهند می‌دهند و به هر شکل که بخواهند تفسیر می‌کنند. 

شاید مهم‌ترین تحولی که در این مسأله رخ داده است این است که ظلم امروز بیش از گذشته قانونی و نهادینه شده است؛ در قدیم ظلم با غلبه و سرکوب بود بدون قانون و مؤسسه و اتفاقا به خاطر غیاب قانون و مؤسسات بود. اما امروز ظلم با نام عدالت و به واسطه‌ی مؤسسات عدالت و از راه قوانینی که در راستای عدالت صادر شده است صورت می‌گیرد. 

چه ظلمی بزرگ‌تر از آن است که پنج کشور از اعضای دایم شورای امنیت حق دخل و تصرف در امور بشریت را به خود اختصاص داده‌اند؛ در جنگ و صلح و سیاست و اقتصاد حکم می‌کنند و مجازات می‌کنند و پاداش می‌دهند؛ به هر کس که بخواهند مشروعیت می‌دهند و از هر کس که بخواهند می‌گیرند. با طبق معیارها و مصالحی که خود وضع می‌کنند و خود تغییر می‌دهند و افراد و ملت‌ها و کشورها در آن حقی ندارند. این چه نوع برابری است؟

وقتی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر صادره از مجمع عمومی سازمان ملل را می‌خوانیم می‌بینیم بند اول مقدمه‌ی خود می‌گوید: اعتراف به کرامت همه‌ی اعضای خانواده‌ی بشری و حقوق برابر آنان، اساس آزادی و عدالت و صلح در جهان است.  

در ماده‌ی اول می‌گوید: «همه‌ی مردم آزاد به دنیا آمده‌اند و در کرامت و حقوق با هم برابرند.» آیا در جهان امروز عموم بشر در حقوق و کرامت با هم برابرند؟ آیا مواد قانونی یاد شده ارزش و اعتباری دارد؟

سراسر قاره‌ی آفریقا یک عضو دایم در شورای امنیت ندارد و قاره‌ی آمریکای لاتین هم همچنین؛ زیرا این دو قاره فقیر هستند. کشورهای جهان اسلام که یک سوم اعضای سازمان ملل را تشکیل می‌دهند یک عضو دایم در شورای امنیت ندارد.

همچنین فقرای جهان و مسلمانان که اکثریت بزرگی را تشکیل می‌دهند از هیچ حق برابر و انتخاب سرنوشت و حق تأثیرگذاری در مسائل جهان و حتی امور مربوط به خود برخوردار نیستند. در چنین شرایطی چگونه می‌توان از دموکراسی و حقوق برابر که اصل و اساس عدالت به عنوان خواسته‌ی محوری جنبش حقوق بشر سخن گفت؟

گاهی می‌گویند: مقصود از عدالت و حقوق برابر، حقوق فیما بین افراد و فیمابین حکومت‌ها و افراد است؛ می‌گویم: این که بدتر و وخیم‌تر است؛ چگونه می‌توان حقوق افراد را ادا کرد ولی حقوق امت‌ها و ملت‌ها را نادیده گرفت؟ پایمال کردن حق یک ملت یعنی حق پایمال کردن حق ده‌ها میلیون نفر؛ پس در مقابل ده‌ها ملت‌ و دولت چه باید گفت؟

این مسأله تنها به حق برابری به عنوان ساده‌ترین مظاهر عدالت تعلق ندارد؛ بلکه نابرابری در این حالت یعنی تبعات و پیامدهای بی‌شمار و ستم و عدم توازنی که حقوق مادی و معنوی از جمله حق حیات میلیون‌ها انسان را در معرض خطر قرار می‌دهد. 

جنبش حقوقی شدیدا نیازمند آن است که به یک جنبش اخلاق تبدیل شود نه حرکت صرف قانونی، فرهنگی و فکری؛ بدون اخلاق جنبش حقوق بشر پیرامون ظواهر و اشکال می‌گردد بدون این که نهادینه شده باشد. همواره با وسایل مشغول می‌شود بدون این که گامی در جهت تحقق مقاصد بردارد و در محدوده‌ی توجیه زور و زر مداران باقی می‌ماند. 

دکتر طه عبدالرحمن می‌گوید: «ضرورت اخلاق برای انسان مانند ضرورت خلقت است؛ انسانیت بدون اخلاق معنایی ندارد.» به همین خاطر رسالت انبیاء پرورش و رشد اخلاق بوده است همان‌گونه  که واپسین پیامبران فرموده است: من برای کامل کردن فضایل اخلاق مبعوث شده‌ام.